سخنان و اشعار دکتر سید محمود انوشه

سخنان و اشعار دکتر سید محمود انوشه

سخنان و اشعار دکتر سید محمود انوشه

سخنان و اشعار دکتر سید محمود انوشه

سخنان و اشعار دکتر سید محمود انوشه چهره شناسی روانشناسی بهشت با سند منگوله دار اعتیاد ازدواج مواد مخدر روابط دختر و پسر سبک زندگی داستان روانشناسی لبنان شعر

بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان
پنجشنبه, ۱ فروردين ۱۳۹۲، ۰۱:۳۸ ب.ظ

داستان بیل گیتس به نقل از دکتر انوشه در اصفهان

مَرده  به پسرش گفت پسر،  می خوای یه دختر ، یه زن خوب برات بگیرم ، دختر بسیار عالی !

 گفت نه بابا بزار من خودم انتخاب می کنم ، پسر باید خودش هم...

گفت اگر بت بگم کیه ؟ ؟ حرفتو پس می گیری ها ؟ ؟ 

گفت خوب کیه ؟

گفت دختر بیل گیتس ها ؟

گفت خوب ، با کمال میل !!

رفت پیش بیل گیتس ، گفت جناب بیل گیتس معذرت می خوام یه خواستگار خیلی خوب می خواین؟ گفت بیش از ده دوازده هزار خواستگار داره دخترم ، به اندازه ی کافی !

گفت اگر بگم این خواستگار کیه ردش نمی کنی ها !

گفت کیه ؟

گفت قائم مقام مدیر کل بانک جهانیه ها ؟

گفت اگه اونه فرق می کنه

 رفت پیش مدیر کل بانک جهانی

گفت یه قائم مقام خوب می خوای؟

گفت نه به اندازه کافی قائم مقام داریم !

گفت اگه بگم کیه فرق می کنه ها !

گفت کیه ؟

گفت داماد بیل گیتسه ها !!!

 

 

اگر این مغز راه بیوفته ، همه ی این مسائل رو حل می کنه

 

بچه ها  می دونید ثروت بیل گیتس چقدره ؟ الان می دونید که نفر اول ثروت در جهانه ‍!   قبلا؟   نه این طور نیست !

بیل گیتس الان به 50 کشور آمریکایی شخصا وام داده ،   یه زمانی نفر دوم سوم بعد از هواردیوز و بعد از ترویت و بعد از چالز و بعد از اینا بود اما الان در نقطه ی تاپ ثروته ،

بیل گیتس میگه در مورد ثروتش ، بیلگیتس میگه اگر یک ماشینی با سرعت 120 کیلومتر حرکت کند ، با سرعت 120 کیلومتر ، هر 1 کیلومتر دستش رو از پنجره در بیاره و یک بسته ی 100 تایی 100 دلاری ، یعنی یک بسته ی 10000 دلاری رو بندازه تو ماشین وبره و کیلومتر بعد بسته ی بعد و کیلومتر بعد بسته ی بعد با سرعت 120 تا ها!! مقدار پولی که جمع میکنه از سود روزانه ی من کمتره ! اینو بیل گیتس می گه ، بعد از بیل گیتس پرسیدند بهترین خاطره

ازش پرسیدند :

واقعا این بهترین خاطره  می تونه باشه برای شما ، 

از بیل گیتس پرسیدند : آقای بیل گیتس : آیا از خودت ثروتمند تر ، کسی رو سراغ داری؟

گفت آره فقط یک نفر

گفتن فرد معروفیه ؟

گفت نه

این یک آدمی است که من تا آخر عمرم نمی تونم ثروتم رو با اون برابر کنم

گفت من سالها پیش ، میدونید که بیل گیتس کارمند اخراجی بود ! گفت زمانی که من از اداره اخراج شدم و مترصد (چشم براه) این بودم که یه تکه زمین از زمین پدرم رو که برای من مانده بود رو بفروشم و عملیات طراحی ماکروسافت رو با اون شروع کنم

گفت زمانی که یک کارمند اخراجی بودم  در فرودگاه نیو یورک ، یه پروازی داشتم ، گفت همینطور که داشتم توی فرودگاه تاب می خوردم ، رفتم قسمت نشریات ، چشمم خورد به یک روزنامه ، از تیتر روزنامه خوشم اومد ، گفت اومدم اون روزنامه رو بخرم

دست کردم تو جیبم دیدم پول خورد ندارم !

گفت که اون پسر روزنامه فروش که یه پسر سیاه پوست ده دوازده ساله ای بود ، گفت اشکال نداره روزنامه رو بردار

گفتم بردارم برا خودم ؟ ؟  ؟؟  گفت آره بردار برا خودت گفتم خوب چرا   ؟   تو که این طور ضرر می کنی ! گفت نه اشکال نداره خودم بت می بخشم گفت سه ماه بعد باز به طور تصادفی من توی همون فرودگاه قرار گرفتم و باز اومدم ،  از تیتر یه مجله ای خوشم اومد یه مجله ی گران قیمت ! گفت اومدم اون مجله رو بخرم باز پول خورد نداشتم

گفت  ایشون به من گفت که مجله رو بردار برا خودت !!

بش گفتم که پسر جان من سه ماه پیش اومدم روزنامه بگیرم پول خورد نداشتم به من بخشیدی ، الان هم که داری این مجله رو می بخشی تو ضرر می کنی آخرش ، گفت نه ! این از سودمه ! در حدی نیست که ضرر بزنه به خود شرکت، از سودمه میبخشم

گفتم آخه برا چی می بخشی ؟ گفت دوست دارم ، دلم می خواد ! خوب شما اگر که ،   من دوست دارم به شما ببخشم

بیل گیتس میگه  من پس از رسیدن به اون قدرت بالا در طراحی ماکروسافت  و رسیدن به اون ثروت عظیم ، میگه سالهای سال ، من در اندیشه ی این انسان بودم ، گفت 19 سال بعد موقعی که رسیدم به اوج قدرت ، یه اکیپی رو مامور کردم که دنبال این فرد بگردند و اینو هر جایی که هست اگر زنده است ، اگر هم مرده خانوادشو ، پیدا کنند و برای من بیارند  ، گفت بعد از 19 سال که اومدن از طریق سوابق و پرونده های توی اون فرودگاه بررسی کردند ، متوجه شدند که این یک چوان سیاه پوست آمریکایی مسلمان که بعد از کنار گذاشتن روزنامه فروشی الان دربار یک هتل ، گفت به هر حال ما اینو پیدا کردیم و فرا خواندیم به دفترم و ایشون اومد ، گفت موقعی که اومد ، گفتم منو میشناسی؟؟؟؟؟؟/

گفت که بله ، جناب بیل گیتس بزرگ          ، شما را همه ی دنیا می شناسن

گفتم تو منو به خاطر نمیاری ، گفت نه !

گفتم اما من از تو یه خاطره دارم !  گفت زمانی که در فرودگاه روزنامه می فروختی ، قضیه رو بهش گفت ، بعد بش گفت که من می خوام جبران کنم به من اجازه بده که اون لطف تو رو جبران کنم ، بعد خیلی جالبه این چیزی  که خود بیل گیتس می  گه ، اینو در لکسپرس فرانسه زده ، این خاطره رو ، میگه ، بیل گیتس میگه این پسر می خندید ، گفت ازش پرسیدم برا چی می خندی؟؟

گفت می خوای با چی جبران کنی ، مثلا چی می خوای  به من بدی؟؟؟؟

گفت هر چی تو بخوای !!!

گفت مثلا چی کار میخوای بکنی !

گفت هر چی تو بخوای ، تو هر چی بخوای من بهت می دم ، دیگه این کلمه سیر آبت نمی کنه !؟

من به 50 کشور آفریقایی شخصا وام دادم ، تو هر چی بخوای بهت می دم ، گفت یه مرتبه بیشتر خندید ،       و من متعجب بودم از خنده ی این آدم !!!

گفتم برا چی می خندی؟؟

گفت برا اینکه آقای بیل گیتس نمی تونی جبران کنی !!!!!؟!!!!!؟؟!!؟!؟؟!

گفتم برا چی نمی دونم ؟

گفت خیلی فرقه بین اون کاری که من کردم و این کاری که تو می کنی !

آقای بیل گیتس من در اوج نداشتنم به تو بخشیدم ، و نو می خوای در اوج داشتنت ببخشی!!

و این جبران نمی کنه ! این اون کارو نمی کنه !

بیل گیتس می گفت که همواره احساس می کنم ثروتمند تر از من ؛ ثروتمند تر از شخصیت هر انسانی مثل من این انسانه ، این انسانی که در اوج نداشتن ، بخشید!

 

  • محمد رحیمی
تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.